SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

ONE OF MY TURNS

می‌بینی؟ حالا دیگر حتی خیابان‌های این شهر لعنتی را، زادگاهی را که هروقت حرف می‌شد می‌گفتم تنها دلیل‌م برای ماندن و ادامه‌دادن‌ست دوست ندارم. دیگر شب‌هاش، حجم چراغ‌های زرد چشمک‌زن‌ش که روی آسفالت اتوبان مست‌م می‌کرد هم اثری ندارد. می‌بینی؟ بریده‌ام.
می‌شنوی؟ قهقهه‌ی همه‌ی آنهایی را که منتظرند برگردی و بگویی اشتباه کرده‌ای تا بتوانند به تمسخر بگیرندت. مدت‌هاست شهامت این که زودتر از وقوع اتفاق، خودم بگویم اشتباه کرده‌ام و از بازی بیرون بیایم، در من بی‌داد می‌کند. می‌شنوی؟ خنده‌هاشان به آسمان رفته و من فقط از حماقت‌ها خسته شده‌ام
.
حس می‌کنی؟ این همه کم‌مایه‌گی را چه‌طور می‌توان یک‌جا جمع کرد؟ این حجم گوسفندهای تقاطع عباس‌آباد و وزرا را، که در هم می‌لولند و خوش‌حال‌ند؟ این همه هجوم را که پشت ظاهرهای به‌شدت دوستانه پنهان شده است؟ حس می‌کنی بوی گند چرک‌های پشت نقاب‌های محبت را؟

می‌فهمی؟ که همه‌ی آدم‌های اطراف‌م را یک‌به‌یک حذف می‌کنم و کرده‌ام و آرام آرام فقط این حجم تنهایی مانده است؟ که رفیق قدیم‌م بی‌آن‌که بدانم چرا دیگر جواب‌م را هم نمی‌دهد؟ که بهترین آدم‌هام بی‌دلیل خودشان را به مرز بیرون‌رفتن از حلقه‌ی تنگ رفقا می‌رسانند؟ که کسی که به ندیدن‌ش عادت کرده‌ای یک‌باره با حضور چندلحظه‌ای‌ش و همه‌ی فرار تو، باز گذشته را توی سرت می‌کوبد؟ می‌فهمی؟ نگو که این‌ها هم می‌گذرد...

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسر سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:42 ب.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام.
خوب و احساسی می نویسی.
موفق باشی

سپیده شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 ب.ظ http://redfoxkid.blogspot.com

تیک عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد