SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

Amused To Death

هی دکتر!

 هی دکتر به نظرت چه بلائی سرم اومده؟

این زندگی سوپرمارکتی، خیلی طولانی شده.

واقعا فلسفه وجودی یه تلویزیون رنگی چیه؟

اوج زندگی یه ملکه زیبائی چطور؟

آه ! ای  زن مغربی…

آه! ای دختر مغربی…

اون یارو داشت مثل سگ شکاری، فضا رو بو می کشید،

وقتیکه “جسیکا هان” از پله ها پائین می اومد.

مرد دستش رو محکم روی شلوارش فشار می داد.

اون در رویای تجاوز کردن به یه زن زیبای مشهور، می سوخت.

آه ! ای زن مغربی…

آه! ای دختر مغربی…

 بچه های “گدا- گشنه” محله چپیده بودن توی خرت و پرتهاشون،

به نظرت، سرمای صفر درجه برای کشتنشون کافیه؟

اما اونورتر

توی  پاکیزگی تهوع آور خیابون اصلی،

گرم و نرم

یکی از اون کوچولوها میخ شده بود پای تلویزیون.

نه فکری برای اندیشیدن،

نه اشکی برای ریختن،

تمام صفحه تلویزیون رو داشت خشک خشک می مکید.

همه شو پائین میکشید برای نفس آخرش.

هی ساقی!

هی  اونی که پشت بار خودت نشستی و داری مشروب من رو پر میکنی،

تو بگو به نظرت چه بلائی سرم اومده؟

کاپیتان گفت: “ببخشید مادام،این گونه ای که مشاهده میکنید، دارای این توانائی هست که خودش رو تا لحظه مرگ سرگرم کنه.”

سرگرم شدن تا مرگ …

ما تجلی تراژدی رو تماشا میکردیم.

ما همونطور که راجع بهش حرف میزدیم اون رو عمل میکردیم.

ما می خریدیم و می فروختیم.

این بزرگترین نمایش روی زمین بود.

اما …

وقتی که همه چی تموم شد،

ما داشتیم سرفه می کردیم.

ما داشتیم داد میزدیم.

ما داشتیم ماشین مسابقه مون رو میروندیم.

ما داشتیم آخرین کنسرو خاویارمون رو کوفت میکردیم.

اما یه جای دیگه،

اون بیرون توی ستاره ها،

یکی با چشمهای بادومی و شاخکهایی روی سرش،

داشت ما رو می پائید.

اون “جاسوس فضائی” داشت کورسوی نوری رو دریافت می کرد که

احتمالا آخرین هورا کشیدن ما بود.

بعدش که ما خفه خون گرفتیم.

اونها سایه ما رو پیدا کردن

 وقتی که تلویزیونها همه برفکی شدن

اونها تمام رهبرانشون رو پائین فرستادن.

 تمام تستهاشون رو تکرار کردن.

همه داده های توی لیستهاشون رو چک کردن.

و سپس

متخصصان “انسان شناسی” شون،

پذیرفتن که هنوزمبهوت موندن.

اونها با حذف تمام دلایل رد شده دیگه

برای مرگ تاسف بار نوع بشر،

تنها توضیح باقیمونده رو اعلام کردن:

” این گونه،  خودش رو تا سرحد مرگ سرگرم کرد.”

نه اشکی برای گریه مونده،

و نه حتی احساسی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد