SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

خودم

یه گوشه وایسادم و دستهام را هایل پیشونیم کردم که افتاب اذیتم نکنه.یکی را میبینم که هر لحظه از من دورتر میشه...با حسرت نگاهش میکنم و باالتماس میخوام برگرده.
اما انگار کرما مغزم را بد جور خوردن و نمیذارن که با زبونه اون باهاش صحبت کنم.
یه چیزی تو مایه ی ته خط
حرکتی لازمه
اگه نه میپوسم.بوی گند داره ازم بلند میشه.بوی گند
میدونی اون که داره ازم دور میشه کی هستش ؟
عنوان این نوشت!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد