SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

دومین عضو گروه هم درگذشت . سه تای دیگر باقی ماندند . دوست داشتنی تر ها زودتر رفتند . صدای کیبورد ریچارد رایت همیشه توی گوشم می ماند . جزء اولین کیبورد زنهای راک بود . چیره دستی او در اکثر کنسرت ها به وضوح دیده می شود . او مدعی بود که هرگز از نوشتن ترانه لذت نمی برد ، اما تصدیق می کند ترانه ی تابستان 68 یک رشد اتفاقی در کار او بوده که ناشی از احساسات ناب اوست . من با این اثر ( ترانه ، موسیقی ، تنظیم و صدای ریچارد ) زندگی کرده ام . صدای رایت در این آهنگ روح مرا نوازش می کند و احساس را در وجودم زنده . روحش شاد
.
.
ـــ تابستان 68
دوست داری پیش از آنکه بروی ، چیزی بگویی ؟
. شاید بخواهی دقیقا ً احساست را بیان کنی
پیش از سلام گفتن ، خداحافظی می کنیم
من حتی ازت خوشم هم نمی آید
. نباید اهمیت بدهم
همین شش ساعت پیش ؛ آشنا شدیم
صدای موسیقی خیلی بلند بود
امروز از بسترت آمدم و یک سال لعنتی را از دست دادم
و دوست دارم بدانم احساست چیست ؟
احساست چیست ؟
یک کلمه هم گفته نشد
بی حرکت ، بی ترس ، دراز کشیدند
گهگاه به من می خندید ، اما چه نیازی بود ؟
سرما را خیلی زود حس کردم ، در باد ِ نود و پنج
. دوستانم در آفتاب دراز کشیده اند ، کاش آنجا بودم
. فردا شهر دیگری را می آورد ، دختر دیگری مثل تو را
آیا پیش از رفتن وقت داری به مرد دیگری خوشامد بگویی ؟
فقط بگو بدانم ، احساست چیست ؟
احساست چیست ؟
بدرود به تو
. و النگوهای کودکی هم
.
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ق.ظ

سلام داداش جون
بازم دیر اومدم ولی اومدم :-) چون راه خونه برادر هیچ وقت یادم نمیره.
و آری زشتی در چشم هاست
و به عنوان آن نوشت بگو نبینم تو هم همچون برادرت(خودم)، از خودت دور می شوی:-)
و وای بر مناجاتی که لگد مال می کند، از مورچه را تا ...
و دیگر این که؛ برادر مرا با آن لقب مخوان؛ زیرا نیست. که اگر بود، پایان آن خطوط، بهتر نمی شد!
و پایان،این بار برای ریچارد. روحش شاد و آرام باد.
((...یک کلمه هم گفته نشد
بی حرکت ، بی ترس...می خندید، اما چه نیازی بود؟...)) چه حس بدیست!
موفق باشی و بهتر داداش خودم
درود و بدرود

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:44 ب.ظ

داداش جون سلام
ممنون
خیلی خوشحال شدم.
راستی تا جایی که من یادمه، شما متولد آبان بودی؛ ولی چندمشو یا من یادم رفته یا نگفته بودی :-)
ممنون می شم برام بنویسی تا از این به بعد یادم بمونه.
دوست دارت، داداش سنجد.
درود و بدرود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد