SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

SIGNS OF LIFE

اگرمیدانستی که چه دردی دارد که چه زجری دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمیپرسیدی که چرا چرا تنهایم.

CRUMBLING LAND - تیک

زن، مرد را در خیابان صدا زد
- آقا، ممکن است به من کمک کنید؟
هوا سرد است و جایی برای خوابیدن ندارم
آیا جایی را می شناسید؟

او به راهش ادامه داد، به پشت سرش نگاه نکرد
وانمود کرد که صدایش را نمی شنود
شروع کرد به سوت زدن در حالی که از خیابان رد می شد
چنین می نمود که از آنجا ماندن عذاب می کشید.

آه! دوباره فکر کن، آیا این روز دیگری...
برای تو و من در بهشت خواهد بود؟
آه! دوباره فکر کن، این فقط روز دیگری...
... برای تو و من در بهشت خواهد بود

زن، مرد را در خیابان صدا کرد.
می توانست ببیند که زن گریه کرده است.
کف پاهایش تاول زده بود.
نمی توانست راه برود، اما تلاش می کرد.

آه! دوباره فکر کن...

آه خدایا! آیا کسی نمی تواند کاری کند؟
آه خدایا! حتما چیزی هست که تو بتوانی بگویی

خطوط چهره اش همه چیزرا گواهی می دهد
تو می توانی ببینی که او آنجا بود
ممکن است از همه جا رانده شده باشد
چون با آنجا یکی نبود.

آه! دوباره فکر کن.

WORD

 
یه لامپ اروم تویه سقف اتاق میسوزه.رنگ اتاق معلوم نیست.دیوارهاش را هاله ای از مه پوشونده.صدایی تویه اتاق نمیاد جز هق هق گریه...

نی نی قصه اروم داشت گریه میکرده.چند قدم جلوتر از پاهاش عروسکش افتاده بود.سمته راست عروسک-دسته کنده ی شده ی عروسکه افتاده بود...

..............................................

مرد ارام در را باز کرد.همه ی نور تویه اتاق از لامپی که قبل از رفتنش تویه خونه روشن گذشته بود تامین میشد.وارد شد-ساکش را همون جا دمه در گذاشت و بعد پالتوش را کند و روی مبل ولو شد.سیگاری روشن کرد-سرش را با دستش گرفت و بعد از چند تا پک شروع کرد به سرفه کردن...

................................................................

زن رسپی به خونش وارد شد.تویه راه پله پر از سر و صدا بود.در را که بس فقط خستگی اونجا بود.حتی تنهایی را هم حس نکرد.به سختی خودش را به تخت رسوند و خودش را روی اون ول کرد.

انگار به خوابه ارومی رفته...

.............................................

پیرمرد دسته گل را روی قبر گذاشت و خودش کنار اون نشست و کمی با دماغش بو کشید.به بچه ای نگاه کرد که داشت اون طرف تر راحت  بازیش را میکرد.کمی به بچه خیره شد و بعد با چند حرکت بلند شد و جاده ی قبرستون را در پیش گرفت و رفت

Wish You Were Here - PART2 - تیک

از حالا دلم بیقرار آن روز است  که دوباره ببینمت .نمی دانی کنار تو چقدر آرامش من بزرگ است .نمی دانی چقدر آرامی و آرام بودنت چه آرامش بزرگی به من می بخشد .

انگار مرا توی گهواره کودکی هایم خوابانده ای و مادرم به همان آوای مهربان و همیشگی توی گوشم لالایی می خواند.

نمی دانی چقدر دلم تنگ توست ‍‍،نمی دانی چقدر بیتابم که دوباره مرا به نام صدا کنی .نمی دانی برای رسیدن به تو چقدر با خودم توی تنهایی ام حرف می زنم . هر شب و هر شب . نمی دانی چقدر دلم بیتاب نگاه تو ست.بیتاب دستانت که شکل نوازشند برای روح زخمی و نا آرام من. نمی دانی چقدر محتاج آغوش تو هستم .

مسیحای من ....

تشنه ام ....

تشنه روزی که مرا با مهربانی همیشگی ات در آغوش بگیری .

روح مجروح و خسته من تنها در کنار تو آرام میگیرد .همچون طفلی در آغوش مهربان مادرش!

Wish You Were Here- تیک

تموم لحظه هام شدن فکر به تو

توو تموم لحظه هام امکان نداره فکرنکنم اگه الان بودی چه اتفاقی میافتاد

تموم کارایی که انجام میدم ، احساس میکنم تو هم توو اون شریکی

چون همیشه تنها کسی که در هر شرایطی پیشمه تویی

موقع خوابیدن ...

زمان بیدار شدن ...

موقع راه رفتن ...

توو مهمونی ها ...

هر جا فکر کنی و حتی جاهایی که فکرشو هم نمیتونی بکنی

همیشه فکر میکنم اگه الان بودی بازم اینطوری بودم !!!

فکرمیکنم اگه اون روزای کذایی از زندگیم حذف میشد الان کجا بودم !

فکر میکنم ، فکر میکنم ، بازم فکر میکنم

همش آرزوم بود یه روز صبح از خواب بیدار شم و ببینم همه اون اتفاقاتی

که توو این مدت افتاده یه خواب بود

یا یه کابوس وحشتناک و طولانی

اما حیف

حیف که هر دو میدونیم نه تنها خواب نیست

بلکه واقعیته محضه

یه واقعیته تلخ برای من

ولی برای تو نمی دونم

... ... ...

دلقک

گفت: مسخره بازی در بیاری و کسی را بخندونی پدرت را در می اورم مثل بقیه می ری

بالای چهار پایه و منتظر می مونی طناب رو بندازند دور گردنت .